مصاحبه سایت گلزاریا با بهمن گودرزی
به نام راست کردگار
ساعت 4.20 . و من در هوای خنک و مطبوع شمال تهران راه افتاده بودم تا به قرار مصاحبه برسم . هوای پاییز را از یاد نمی برم همیشه پاییز و ماه آبان برای من چیزی شبیه معجزه را پدید می آورد . البته این معجزه نبود .اما احساس خوبی داشتم . J
در خیابان گم شدم . و همچنان خونسررررررررد آوازی را زیر لب زمزمه می کردم " در این دنیا تک و تنها شدم من /گیاهی در دل صحرا شدم من / چو مجنونی که از مردم گریزد / شتابان در پی لیلا شدم من /چه بی اثر می خندم / چه بی ثمر می گریم / به ناکامی چرا رسوا شدم من / چرا عاشق چرا شیدا شدم من " . دلیل خاصی برای این آهنگ نبود جز اینکه دیشب این آهنگ را شنیدم و به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم .
در خیابانی پیچیدم . از اتوبان دور شدم . از هر کس می پرسیدم طوری به من پاسخ می داد که فکر می کردم اصلا اینجا تهران نیست . رفتم و رفتم تا رسیدم به دکه روزنامه فروشی . جایی که همیشه در نهایت بهترین پاسخ را می گیرم یا خیر یا بله ... آدرس را پیدا کردم . مسیر را برگشتم . سوار تاکسی شدم و راه افتادم . آسمان پراز ابر بود . من چه قدر ابرهای پاییز را دوست دارم . همیشه عجیب هستند . انگار مختص همین فصل هستند .
از کوچه ای سرسبز گذشتم و همزمان به فاصله چند قدم با خانمی رسیدم به دفتر جناب بهمن گودرزی. از پله ها بالا رفتم . طبقه دوم . کمی صبر کردم تا نفسم جا بیاید . داخل شدم . یک لیوان چای درحال و هوای خنکی مطبوع خیابان آنجا به من خیلی چسبید . پرسیدم، گفتند آقای گودرزی تازه آمده است . و باز هم آقای نوابی . برنامه ریز توامند و باهوش آقای گودرزی که در فیلم آتیش بازی هم درکنارشان و در گروهشان بودند صدای مرا شناختند و بیرون آمدند . از قدیم می گویند" کبوتر با کبوتر باز با باز ". لبخند های آقای نوابی هم مثل آقای گودرزی، شیرین و از ته دل است . چه قدر من این گروه را دوست دارم . گروه کارگردانی آقای گودرزی همیشه عالیست . سالم و حساب شده !
کمی نشستم . ضبط صوتم را آماده کردم . اصلا یعنی یک وجب استرس ، دو چیک نگرانی !!!!!؟ نخیییییییییر .... فقط یک لحظه اظطراب آن هم بخاطر زمان ... یعنی همچین خونسرد و خود داری هستم من J . آخر این اولین بار بود که من مصاحبه می کردم نه خبرنگار هستم و نه سابقه ای در این کار دارم .
با صدای آقای نوابی برخواستم و به سمت اتاقی که آقای گودرزی بودند رفتم . سلام و صدای گرم آقای گودرزی فضای کوچک اتاق را پر کرد . آقای نوابی من را به همکارشان معرفی کردند این شد که نشستم تا وقت آقای گودرزی را که فکر می کنم در مرحله انتخاب بازیگر بودند بگیرم و ایشان هم مرا با استقبال گرمشان شرمنده کردند.
qآقای گودرزی :چه خبر ؟
Real golzaria G: سلامتی
qآقای گودرزی: رفتی تو کار مجله ؟
Real golzaria G: خندیدم
qآقای گودرزی: خوبی ؟
Real golzaria G : شما باید بهتر باشید تو این هوای خوب و تمیز و پر از درخت .... اکسیژن ( البته هوای کل شهر آلوده است ) .
qآقای گودرزی: من در خدمتتون هستم ...
Real golzaria G : راستش می خواستم یه مصاحبه کوچیکی با هاتون داشته باشم . مجله اینترنتی که با کمک طرفداران آقای گلزار درست شده ( Real Golzaria ) کمی پربارتر از تمام چیزهایی هست که تا الان بوده ، تصمیم گرفتم با شما مصاحبه ای داشته باشم چرا که شما کارگردان یکی از بهترین فیلم تا کنون یعنی فیلم شیش و بش هستید .
Real golzaria G : تا من سوالاتم رو پیدا کنم ( اولین باره که از کسی مصاحبه می کنم و خبرنگار هم نیستم ) پرسیدم : آقا پسراتون خوبن ؟
-
این مصاحبه متعلق به سایت گلزاریا می باشد . بدون ذکر منبع کپی از این مطلب ممنوع است ♥ ♥ ♥ ♥